Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 162 (1100 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Bei dem Betrug erhielt er Hilfestellung von seiner Freundin. U در کلاهبرداری دوست دختر او [مرد] شریک جرم بود.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mit seinem Freund [seiner Freundin] Schluss machen U دوست پسر [دوست دختر] خود را [مانند گونی کثیف] ول کردن
Lebensgefährtin U دوست دختر
Lebenspartnerin {f} U دوست دختر
Geliebte {f} U دوست دختر
Freundin {f} U دوست [زن] [ یا دوست دختر]
Freundin {f} [Liebesbeziehung] دوست دختر [در رابطه احساسی]
bei [von] jdmandem einen Korb bekommen [kriegen] <idiom> U نخ به کسی ندادن [دوست دختر]
Willst du mit mir ausgehen? U با من می روی بیرون؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
Zwischen uns ist es aus. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
ausgehen U باهم بیرون رفتن [به عنوان دوست پسر و دختر]
Jemanden abkriegen U کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
Wie wärs, wenn wir mal zusammen ausgehen? U نظرت از اینکه ما با هم برویم بیرون چه است؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
Jemanden ins Restaurant einladen U کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن [بیشتر دوست دختر و پسر]
Enkeltochter {f} U دختر نوه [دختر پسر یا دختر دختر]
Jemanden mit Jemandem verkuppeln U کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد] [اصطلاح روزمره]
Ein Freund in der Not ist ein wahrer Freund. U یک دوست در ضرورت یک دوست واقعی است.
Jedermanns Freund ist niemandes Freund. <proverb> U دوست هر کسی دوست هیچکس نیست.
Augenwischerei {f} U کلاهبرداری
Bauernfängerei {f} U کلاهبرداری
Betrug {m} U کلاهبرداری
Betrügerei {f} U کلاهبرداری
Freund {m} U دوست یا [دوست پسر]
Paketagent {m} U کلاهبرداری سازمان یافته
Bekanntentrick {m} U کلاهبرداری افراد پیر
Enkeltrick {m} U کلاهبرداری افراد پیر
Neffentrick {m} U کلاهبرداری افراد پیر
Enkelin {f} U دختر دختر
Erbtochter {f} U دختر خلف
Enkeltochter {f} U دختر دختر
Tochter {f} دختر
Cousine {f} U دختر خاله
Cousine {f} U دختر دایی
Cousine {f} U دختر عمه
Enkelsohn {m} U پسر دختر
Cousine {f} U دختر عمو
Enkel {m} U پسر دختر
Enkeltochter {f} U دختر پسر
Enkelin {f} U دختر پسر
Callgirl {n} U دختر تلفنی
Erbtochter {f} U وارث [دختر]
Flittchen {n} U دختر هرجایی
Callgirl {n} U دختر تن فروش
Blondine {f} دختر مو بور
Blumenmädchen {n} U دختر گل فروش
Base {f} U دختر عمه
Base {f} U دختر دایی
Base {f} U دختر عمو
Dorfmädchen {n} U دختر دهاتی
Base {f} U دختر خاله
Nichte {f} U دختر برادر یا خواهر
Backfisch {m} U دختر نوجوان و نادان
Aschenbrödel {n} U دختر خاکسترنشین [در افسانه ها]
Aschenputtel {n} U دختر خاکسترنشین [در افسانه ها]
Großnichte {f} U دختر پسر خواهر
Großnichte {f} U دختر پسر برادر
Gazale [ein Mädchenname] غزاله [اسم دختر]
Mumu {f} U آلت تناسلی دختر بچه
Muschi {f} U آلت تناسلی دختر بچه
Lulu {f} U آلت تناسلی دختر بچه
Musche {f} U آلت تناسلی دختر بچه
Schneckchen {n} U آلت تناسلی دختر بچه
Frauen aufreißen <idiom> U دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
Bräute aufreißen gehen <idiom> U رفتن برای دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
Freund eines Freundes {m} U دوست یک دوست
Kamerad {m} U دوست
Gefährte U دوست
Florist {m} U گل دوست
Kumpel {m} U دوست
Freund {m} U دوست
Kollege {m} U دوست
Bekannte {f} U دوست
Ex-Freund {m} U دوست قبلی
Bücherwurm {m} U کتاب دوست
Lebensgefährte {m} U دوست پسر
Busenfreund {m} U دوست صمیمی
Bibliophile {f} U کتاب دوست
Lebenspartner {m} U دوست پسر
Geliebte {m} U دوست پسر
Formalist {m} U تشریفات دوست
Ein echter Freund. U یک دوست واقعی.
Busenfreundin {f} U دوست صمیمی [زن]
Er ist ein Freund. U او یک دوست است.
Mein guter Freund. U دوست خوب من.
Ich liebe dich. O من تو را دوست دارم.
Bücherliebhaber {m} U کتاب دوست
Eigenbrötler {m} U خلوت دوست
Bücherfreund {m} U کتاب دوست
Altruist {m} U نوع دوست
Duzfreund {m} U دوست صمیمی
Mein echter Freund. U دوست پسر من.
Mein echter Freund. U دوست واقعی من.
lieben U دوست داشتن
mögen U دوست داشتن
gefallen U دوست داشتن
Patrioten {pl} U وطن دوست ها [مرد]
Patriot {m} U وطن دوست [مرد]
Chauvinist {m} U میهن دوست متعصب
Hast du einen Freund? U دوست پسر داری؟
Ich war mit einem Freund im Urlaub. U من با یک دوست در مرخصی بودم.
Hast du Freunde? U تو دوست [خوب] داری؟
Ist er dein Freund? U او دوست پسر تو است؟
der Mord {m} an seinem Freund U قتل دوست او [مرد]
Chauvinistin {f} U میهن دوست متعصب
Das ist mein Freund. U این دوست من است.
Mitwisser {m} U دوست مورد اعتماد
gerne naschen U شیرینی دوست بودن
eine Naschkatze sein U شیرینی دوست بودن
ein Leckermaul sein U شیرینی دوست بودن
Ich liebe dich von ganzem Herzen! U از ته قلب دوست دارم.
Nur zu! U هر جور که دوست دارید!
Er ist mein Freund. U او دوست پسر من است.
gute Freunde U دوست های صیمی
Einen festen Freund haben. U یک دوست پسر داشتن.
[gute] Bekannte {m} , {f} U دوست [آشنای نزدیک]
[guter] Bekannter {m} U دوست [آشنای نزدیک]
Mein Freund Heinz. U دوست پسر من هاینتس.
Möchtest du mit mir tanzen? U دوست داری با من برقصی؟
Mir gefällt es. U دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
Jemanden [etwas] nicht mögen U دوست نداشتن کسی [چیزی]
Es gefällt mir. U دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
Atze {m} , {f} U دوست خوب [اصطلاح در برلین]
Zum Zeichen, dass ich dich liebe. U به نشانه اینکه دوست دارم.
bei aller Liebe <idiom> U با اینکه اینقدر دوست دارم
Ich mag die Wahrheit erfahren. U من دوست دارم که واقعیت رو بدونم.
Natürlich mag ich Volleyball. U البته که من والیبال دوست دارم.
Ich mag entweder Tee oder Milch. U من یا چایی یا شیر دوست دارم.
Ich mag keinen Kaffee. - Ich auch nicht. U من قهوه دوست ندارم. - من هم همینطور.
Naschkatze {f} U آدم شیرینی دوست [شوخی]
Wir sind Freunde. U ما دوست های خوبی هستیم.
auf Jemanden [etwas] stehen <idiom> U کسی [چیزی] را دوست داشتن
Jemanden [etwas] nicht leiden können U دوست نداشتن کسی [چیزی]
Freund-Feind-Kennung {f} U تشخیص دوست یا دشمن [ارتش]
Ich mag Fußball, aber ich mag Handball nicht. U من فوتبال دوست دارم اما نه هندبال.
Meine Schwester mag ich ebenso gern wie meinen Bruder. U من خواهرم را به اندازه برادرم دوست دارم.
Ich hab dich lieb. U دوست دارم. [در رابطه غیر عشقی]
Ich würde gerne wissen, was mich in Zukunft erwartet. U من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
Du bist mir ein feiner Freund! U تو واقعا دوست عالی هستی. [طنز ]
dicke Freunde <idiom> U دوست های صیمی [اصطلاح روزمره]
Vergiss nie, dass ich dich liebe. U هرگز فراموش نکن که دوست دارم.
Ich würde gern mit ihr ausgehen. U من دوست داشتم او [زن] را به بیرون دعوت کنم.
Ich habe dich lieb. U دوست دارم. [در رابطه غیر عشقی]
wie Pech und Schwefel zusammenhalten <idiom> U دوست صمیمی در هر موقعیتی بودن [اصطلاح روزمره]
dicke Freunde sein <idiom> U دوست صمیمی در هر موقعیتی بودن [اصطلاح روزمره]
Immer nur zu! U بفرما! [این کار را که دوست دارید بکنید]
sturmfrei <adj.> U اختیار خانه ای [هر چه که دوست دارند می توانند بکنند]
Wenn Sie möchten, kommen Sie hierher. Falls Sie aber nicht in der Lage sind, dann werde ich zu Ihnen kommen. اگر دوست دارید شما بیاید اگرنمیتوانید من میایم.
Ich mag Fußball, besonders wenn meine Mannschaft gewinnt. U من فوتبال دوست دارم بویژه وقتی که تیمم می برد.
Ich mag Fußball, weil es ein interessantes Spiel ist. U من فوتبال دوست دارم چونکه [ او] بازی جالبی است.
Ich mag Fußball, obwohl ich oft unterwegs bin. U با اینکه من اغلب در سفر هستم من فوتبال دوست دارم.
Sein Freund griff ihm unter die Arme. U دوست او بهش کمک کرد. [روحی مالی یا اجتماعی]
Möchten Sie gerne eine Tasse Kaffee? U آیا دوست دارید یک لیوان قهوه داشته باشید؟
Darf ich deinen Wagen fahren? Ja, nur zu! U اجازه دارم خودروی تو را برانم؟ بله هر طور که دوست داری!
Mit einem Freund entschuldigt sich Gott für die Verwandten. U با داشتن یک دوست [صمیمی] خدا برای خویشاوندان عذرخواهی می کند.
gerne an der frischen Luft sein <idiom> U دوست داشته باشند در بیرون [هوای آزاد] بودن [اصطلاح روزمره]
Nach dem Essen zieht er sich gerne in sein Arbeitszimmer zurück. U پس از شام او [مرد] دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
ein Ohrfeigengesicht haben U صورتی داشته باشد که آدم دوست دارد سیلی اش بزند [اصطلاح روزمره]
Ein enger Freund kann zu einem engen Feind werden. U یک دوست نزدیک می تواند به یک دشمن نزدیک تبدیل شود.
Das ist ein prima Mädchen, die ist unheimlich auf Draht. U این دختر محشری است. این [زن] خیلی باهوش و زرنگ است.
Ich liebe dich, weil ich dich brauche. U دوست دارم، چون بهت نیاز دارم.
Er ist ein Freund von mir. U او یکی از دوستهای من است. [او دوست من است.]
Enkelsohn {m} U پسر نوه پسر [پسر یا پسر دختر]
Recent search history Forum search
0تلخ ترین جمله جهان اینه که دوست دارم اما... و شیرن ترین حرفه جهان اینه که که ...اما دوست دارم
2ما می خواهیم با هم یکجا باشیم فرقی نمیکنه کجا فقط با هم چون ما واقعا همدیگر را دوست داریم
2ما می خواهیم با هم یکجا باشیم فرقی نمیکنه کجا فقط با هم چون ما واقعا همدیگر را دوست داریم
2هر كاري دلت ميخواد بكن!
1سلام من دوست دارم از تو خوشم مياد
2سلام من دوست دارم از تو خوشم مياد
2سلام من دوست دارم از تو خوشم مياد
0آدم باید کارش را دوست داشته باشد تا احساس خستگی نکند
0من دوست ندارم مزاحم شما باشم
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com